عشق ونفرت...

 

میخواد بره مدرسه...
آخیییییییی...
فک کنم سال اولیه...
ناراحته...
41480782800176770244.jpg

+نوشته شده در پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:,ساعت20:25توسط zahra | |

 

 
 
 
 
 
 
 

طرح ترک اعتیاد به اینترنت !


عکس های خنده دار و طنز جدید


+نوشته شده در پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:,ساعت20:23توسط zahra | |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:,ساعت14:41توسط zahra | |

 

یه دل میگه برم برم یه دل میگه بخون بخون  

یه دلم میگه نرم نرم یه دلم میگه نخون نخون

طاقت نداره دلم دلم طاقت نداره دلم دلم

بی درس چه کنم 

پیش معلم زیبا زیبا 

خیلی کوچیکه کتابا کتابا

 درسم هر جا هرجا

بی درس چه کنم؟

سلطان قلبم زیسته زیسته

 دروازه های دلم روشکسته

پیمان یاری به مغزم رو بسته

 لای لای لا لای لای لا لای لای...

لای لای لا لای لای لا لای لای لای لای لای لای لای لای لای لای  


+نوشته شده در چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:,ساعت14:40توسط zahra | |

 یکی از قابلیت های بسیار ارزشمندی که مامان من داره تو رُند کردن ساعته!
به طور مثال صبح که میخواد منو بیدار کنه
ساعت که میشه ۹ :۰۵ دیگه نمیگه ۹ میگه پاشو ساعت ۱۰ شداااااااااااااااااااا

+نوشته شده در چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:,ساعت14:34توسط zahra | |

 به بابام میگم امسال برنامه عید چیه ؟

میگه ما که میریم قشم ، تو هم یه فکری واس خودت بکن !

 

 

 

 

به نظرم بهترین کار اینه که برم دنبال پدر و مادر واقعیم :|

 


+نوشته شده در دو شنبه 4 فروردين 1393برچسب:,ساعت19:50توسط zahra | |

 

 بچه ها یه سوال مهم:

وقتی شماره ی سال رو خلاصه میکنیم

 مثل سال ۹۳ وقتی سال ۱۴۰۰ برسه

چطوری باید خلاصش کنیم؟؟؟؟؟؟؟

باید بنویسیم ۰۰؟

 عآغآ یه فکری بکنید توروخدا مخم پوکید!!!!!!!!

+نوشته شده در دو شنبه 4 فروردين 1393برچسب:,ساعت19:46توسط zahra | |

 

 

 

ﻣﻦ ﺍﮔﻪ میتونستم ﯾﻪ ﻣﯿﻮﻩ اختراع میکردم

ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻧﺎﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺪﻩ میشد

ﻭ ﺗﻮﺵ ﻫﻢ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺳﺮﺥ ﮐﺮﺩﻩ

ﻣﺜﻞ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﯾﮏ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ.

+نوشته شده در دو شنبه 4 فروردين 1393برچسب:,ساعت19:38توسط zahra | |

 سرعت اينترنت در حد پنگوئن حامله اس كه داره زير بارون با عشقش قدم مي زنه!!!!

+نوشته شده در دو شنبه 4 فروردين 1393برچسب:,ساعت19:29توسط zahra | |

 

fun30_www.jahaniha.com_

در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟
دختر:یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به حدر نره

 

پسر:یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال  

۲.تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه…
دختر:مهم نیست تو چه رشته ای داره تحصیل می کنه اما تو فکره که در مورد همه رشته ها تقریبا عالم شه. 

پسر:اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه.
و اگه ریاضی باشه معادله ان (n) مجهولی رو ذهنی حل می کنه و زمان بندی

۳.تو مغازه لباس فروشی…
دختر:دنبال زیباترین لباس میگرده که از خریدش راضی باشه قشنگ چرخشو میزنه و بعد خرید میکنه آخرشم از چیزی که خریده چندان راضی نیست چون دنبال بهتریناست و دیدش مثه پسرا کوته نیست که به کم قانع هستن.

پسر:لباسای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره 

۴.وقتی از یکی بدشون بیاد…
دختر:سعی میکنه طرفو نبینه یا بی محلش میکنه

پسر:تمام تلاششو یکنه آبروی طرفو ببره و ضایعش کنه. 

۵.وقتی با دوستاش تو خیابون را ه میره (دوستاش هم جنسشن)…
دختر: می چسبن به هم تازه بعضیهاشون هم دست همو می گیرن با صدای آروم غیبت می کنن یا در مورد لوازم آرایش جدیدی که خریدن حرف می زنن یا در مورد درس و فعالیت های علمی بحث میکنن.

پسر:با ۲۰ سانت فاصله کنار هم حرکت میکنن و در مورد مسایل بی خود بحث می کنن

۶.اگه بعد از مدتی هم رو ببینن…
دختر:تا همدیگرو میبینن یه احوالپرسی گرمی میکنن بعدشم آمار بقیه رو از همدیگه میگیرن که از حال دوستای دیگشون با خبر شن(انقد که مهربونن)

پسر: مهم نیست چند وقته هم دیگرو ندیدن فقط با یه سلام و خوبی بعدشم میگن خداحافظ(انقد که بی احساسن)   

۷.وقتی می رن کتابخونه…
دختر:دنبال کتابای باحال میگرده که پر از هیجان باشه و جدیدترین کتابهای علمی که همیشه بروز باشه.

پسر :تو لیست کتابا کتابای مثلا علمی رو پیدا میکنن و بعد ریز به ریز مطالعش میکنن و اگه چیزیم ازشون بپرسی مثه بلبل جوابتو میدن
یا فقط رمان عشقی میخونن که مثلا مخ زدنشون بهتر شه

۸.وقتی بحث درس و کنکور میاد وسط…
دختر:روزی ۵ ساعت درس میخونه و آخرش یه رشته ی خوب جای خوب قبول میشه و سعی میکنه درس رو به خدمت خودش در بیاره(ماشالاه هوش دخترا زیاده)

پسر:روزی ۲۹ ساعت مطالعه میکنه و آخرشم گند میزنه بعد میگه من میخوام برم سربازی مردو چه به درس و مشق میخوام در خدمت جامعه باشم 

۹.وقتی می خوان ورزش کنن…
دختر:با یه لباس راحت میان پارک یکم تند راه میرن تا هوای پارک رو استشمام کنن بعدشم میرن باشگاه و با تمرین خودشونو ورزیده تر میکنن

پسر:خودشو میکشه که تیپ بزنه بعدش میره تو پارکا ول میچرخه که شاید بتونه مخ یکی این دخترای که صبحا میان ورزش رو بزنه

۱۰.وقتی تو خیابون یک ماشین آخرین سیستم و اسپورت می بینن…
دختر:میگه ایول عجب ماشینیه!مبارک صاحبش

پسر:با حسرت نگاه میکنه بعد اگه رانندش دختر باشه خودشونو میندازن جلوی ماشین تا شاید فرجی شه   

 

+نوشته شده در دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:,ساعت12:27توسط zahra | |

 دخترک رو به من کرد و گفت : واقعا آقا ؟!
گفتم: ببخشید چی واقعا ؟!
گفت: واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !
گفتم: بله
گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید !
گفتم: آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !
گفت: کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟

گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه ..!

+نوشته شده در یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:,ساعت10:9توسط zahra | |

 آدمهایی هستند که شاید کم بگویند “

 

دوستت دارم

 

 


یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را … بهشان خرده نگیرید !

این آدمها فهمیده اند “دوستت دارم” حرمت دارد ،

مسئولیت دارد

ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی دوست داشتن واقعی را میفهمی ،

میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی ، تا تو شاد باشی …

آزارت نمیدهد ، دلت را نمیشکند …

به هر دری میزند که با تو باشد !

+نوشته شده در شنبه 5 بهمن 1392برچسب:,ساعت17:52توسط zahra | |


آیا میدانید :

وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش.ش…ش. ش… شما آرام می شود! به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند،
در ضمن این یکی از دلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد.

 

 


+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت17:34توسط zahra | |

 

به ما می گفتند: نباید پپسی بخورید، گناه دارد!!!
وقتی به تهران آمدم، اولین کاری که کردم از یک دستفروشی یک پپسی گرفتم. درش تالاپ صدا کرد و باز شد.
بعد که خوردم دیدم خیلی شیرین است.
آن روز ننتیجه گرفتم که گناه شیرین است.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت16:49توسط zahra | |

 

+نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت10:40توسط zahra | |

 رفاقت یعنی این...
دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.

سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.

حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد.

وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.

سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی....

می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.

+نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت10:34توسط zahra | |

 داستان واقعی اعدام دختری که همسرش را کشت <img src=">

 

طنز کلیپس

 

داستان واقعی!!!!

حتما بخونید!!!!
قاضی حکم رو اعلام کرد: اعدام !!!!
حضار اعتراض میکردن! اما دخترک که سرتا پا پر از ترس و لرز شده بود نمیتونست حرفی بزنه و حتی صدای دیگرانم نمیشنید!
دخترک رو دستبند به دست بردن! داشت گریه میکرد! نمیخواست که شوهرشو بکشه اما ...
هر شب کابوس میدید تا اینکه ...
مسئول بند: بیا بیرون کتی! وقتشه!
ترسی که وجود دخترک رو گرفته بود پاهاشو قفل کرده بود!
جائی رو نمیدید! افکارش پر بود از صداهای مختلف!
چشماشو باز کرد. دید که روی سکو ایستاده.
قاضی: حرفی نداری اما دخترک حرفی نداشت اما بغضش داشت میترکید.
کلاه سیاهی روی سرش کشیدن تا جائی رو نبینه! مسئول طناب رو انداخت دور گردنش!
دیگه همه چی تموم شده بود براش! امیدی نداشت! تو دلش از خدا کمک خواست که یک لحظه زیر پاش خالی شد!!!!!
دادستان: بیارینش پائین!
جنازه دخترک رو آوردن پائین.دکتر در حال بررسی بود که با صدای بلند گفت : آقای دادستان! اینکه زنده س!!!!!!!!!!!!
گروهی مسئول رسیدگی شدن! دخترک بیهوش افتاده بود!
پس از تحقیقات مشخص شد که طناب رو اشتباهی به کلیپس دخترک بسته بودن!
بعععله !! و بدین گونه بود که یک کلیپس جآن یک کلیپس ( ) رو از مرگ نجات داد ...
کلیپس های محترم : قدر خودتون و کلیپس هاتونو بدونین

+نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت10:15توسط zahra | |

 

 
 
بین ما هیچ اتفاقی نیافتاده
 
فقط در مسیر جاده ای به هم رسیدیم
دست دادیم
 
قدم زدیم
 
خندیدیم
 
آغوش هدیه دادیم 
 
درختان را یک به یک شمردیم
 
سردت شد و من ژاکتم را به تو دادم
 
سردم شد سرما خوردم
تو نگران شدی
یک قدم جلوتر راه رفتی
و در یک دو راهی
تو پاهایت خسته شد
و اولین ماشین عبوری را به نگاهی نگه داشتی
و دستهایت به علامت خدا حافظی به بالا رفت
بین ما هیچ اتفاقی نیافتاد
فقط من ماندم و ژاکتی که نداشتم
و من ماندم و قلبی که داخل ژاکت با تو رفت

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت10:13توسط zahra | |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت22:2توسط zahra | |


رفتم گلفروشی گفتم آقا این گل طبیعیه ؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه دختر بچه 7 ساله اونجا بود گفت نَ سزارینه !

به جون خودم من تا 15 سالگی فکر میکردم بچه ها رو لک لک ها از آسمون میارن

+نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت21:56توسط zahra | |

 ما هیچوقت سعی نمی کنیم جذاب باشیم، بلکِه این جذابیته کِ سعی میکنه با ما باشه...


عجب جمله سنگینی بود:))) دیسک کمر گرفتم:)))

+نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت21:54توسط zahra | |

 تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اون افتاد زمین
سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم

وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسمه های مانکنی هست که جلوی مغازه میذارن :|
اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه.

بهش گفتم خنده داره من فکر کردم آدمه.
یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگه است :|

کلا دیگه سرمو انداختم پایین زدم به چاک :))

+نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت21:34توسط zahra | |

 گویند مکتب عشق 10 کلاس دارد:
1.نگاه
2.عشق
3.مهر و محبت
4.عاطفه و احساس
5.دوستی
6.خواستن
7.بوسه
8.ازدواج
9.زندگی
10.مرگ

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت22:30توسط zahra | |

 

 

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت22:24توسط zahra | |

 پـــایــیـــز اســـتـــ ؛
انـــار نیــســتــم کــه بــرســم بــه دســـتــهــای تـــو
بــرگـــم…
پــر از اضـــطـــرابــ افـــتـــادنــــم

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت22:21توسط zahra | |

 خدایــــــــــــــــــا …
به حد کافی خیال بافتم …
و تنم کردم …
یه کم واقعیت شیرین …
لطفا …

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت22:19توسط zahra | |

 

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت22:17توسط zahra | |

 

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت22:15توسط zahra | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت10:6توسط zahra | |

 پـسری باخانوادش دعواش شدو از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یکماه موند...
بعد از یک ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد
یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!!
میگه نه!!
میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی . ...
عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش ؛ رفیقش داشت مشروب میخورد
به رفیقیش میگه : ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمی دونستم خواهرتو بود !
دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد ,خوابید
ولی خواهرمو نشناخت!!

+نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت9:52توسط zahra | |

 آهای آقا پسرایی که انقدر کلیپس دخترارو مسخره میکنید...

.

.

.

خب عزیز دل خواهر الان تنها راه تشخیص دختراز پسر همین کلیپسه دیگه........

+نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت21:23توسط zahra | |

 

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت23:56توسط zahra | |

 jukp_7638692ac40a0edcf4d5e666fc0507b3-425.jpg

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت23:47توسط zahra | |

 

بخشنده بودن..

بیش از آنکه توانایی مالی بخواهد

قلب بزرگ میخواهد

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت11:33توسط zahra | |

 

علت قطعی برق بعضی از استان ها مشخص شد

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت11:31توسط zahra | |

براي عشقم

يك دم ازخیال من 

نمي روي اي غزال من

دگر چه پرسي از حال من

تا هستم من

اسير كوي توام

به آرزوي توام

دگرچه خواهی

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت11:20توسط zahra | |

 شما دخترا دیگه شورش رو در اوردین...
بسه دیگه... تمومش کنین این بازی مسخره رو...
پنکک زدین.......پنکک زدیم (ما پسرا)
زیر ابرو برداشتین......زیر ابرو برداشتیم
دماغتونو عمل کردین......دماغمونو رو عمل کردیم
پروتز گذاشتین.......پروتز گذاشتیم
اما دیگه من یکی دیگه روم نمیشه با ساپورت بیام بیرون!!!
بالاخره مرررردی گفتن...زنی گفتن!!
{-18-}

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت11:19توسط zahra | |

 

30ثانیه به نقطه ی وسط عکس نگاه کنید سپس به دیوار سفید نگاه کنید وتندتند پلک بزنید

 

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت11:16توسط zahra | |

 

+نوشته شده در جمعه 1 آذر 1392برچسب:,ساعت11:14توسط zahra | |

 

1.jpg

آهـــــای دختر سرزمین من . . .

آخ ببخشید بازم جنسیتت را فراموش کردم !

پسر سرزمین من ,

معلوم هست کجایی خیلی وقت است تو را گم کرده ایم

 دیروز داشتی مردانه در میدان میجنگیدی . . .

 امروز داری توی آرایشگاه ها ابرو بر میداری ،

 مو رنگ میکنی ، دماغت را سر بالا میکنی . . .

آهــــــــای پسر سرزمین من . . .

دختراااااااااااااااااااان سرزمین من نیاز به مردی دارند که محکم باشد

قوی باشد در سختی ها ،

 در دشواری ها همراه و همیارشان باشد

 انقدر قوی باشد که همه دنیا در برابرش کم بیاورد . . .

بازوهای تو هر چه قدر هم که بزرگ باشد تا وقتی احساس قوی بودن به کسی ندهد بی فایده است

هیکل عضلانی ات تا وقتی آغوش و پناه محکم یک خانواده نباشد هیچ معنایی ندارد
تنت را با دفتر نقاشی ات اشتباه نگیر

تو قرار است پدر بشوی

نه اینکه کم بیاوری و برای مطرح بودن خودت را شبیه زن ها کنی

فراموش کردی خودت رو

 متفاوت نباش مرد باش

مردانگی ات را به دست کی سپرده ای

نگاه کن این روزها در خیابان همه زن شده اند

دختر ها زنند مردها زنند

 آهـــــــــای پسر سرزمین

 کمی اهسته برو

به کجا چنین شتابان ....

+نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت16:54توسط zahra | |